مقالات کمیک

۱۰۰ ابرشرور دنیای کمیک

۷۰ ویلیام استرایکر
تعداد کمی از شرورهایی هستند که ترسناک تر از افرادی که فکر می کنند حکم خدا را جاری می کنند. این موضوع در مورد ویلیام استرایکر صدق می کند. او از جایگاه خود استفاده می کند تا جایی که می تواند مردم را علیه جهش یافتگان بشوراند. او فکر می کند جهش یافتگان موجودات عجیبی هستند که باید از روی کره زمین حذف شوند.
بمدت ۲۰سال او تنها بواسطه یک حضور شناخته می شد و آن هم در داستان مصور “خدا دوست دارد، انسان می کشد” از سری داستان های مردان ایکس بود. با این حال خط داستانی به قدری قدرتمند بود که بطور مستقیم داستان عالی ایکس ۲: اتحاد مردان ایکس را تحت تأثیر قرار داد. فیلم مردان ایکس چارچوب کلی خود را از آن داستان به عاریت گرفت. در این داستان استرایکر (Stryker) پروفسور ایکس را دزدید و می خواست از او برای به راه انداختن ماشینی استفاده کند که می توانست تمام جهش یافته های روی زمین را نابود کند. در این فیلم استرایکر تغییراتی را به خود دید و در شکل یک ژنرال ارتش ایالات متحده فاسد به تصویر کشیده شد.
بواسطه موفقیت چشمگیر ایکس ۲ استرایکر توانست نقشی مهم در کمیک های مردان ایکس ایفا کند و در همان جا هم نشان داد که تا چه حد به آرمان خود که هدف قرار دادن تمامی جهش یافتگان است، متعهد است.

۶۹ چیتا
این شخصیت مانند بسیاری از شخصیت های دیگر دی سی که تغییرات و نسخه های زیادی را در طول سالیان متمادی تجربه کرده اند، تغییراتی را به خود دیده است. این دشمن کلاسیک زن شگفت انگیز حداقل چهار بار تغییرات عمده ای را به خود دیده است. مثلاً در یکی از این نسخه ها به جای یک بانوی زیبای کرک دار به یک مرد تبدیل شد.
سومین چیتا و همان نسخه ای که الان هم شاهدش هستیم یک انسان شناس بریتانیایی بنام دکتر باربارا ان مینروا است. او وارث ثروت بسیاری است و خودخواه و پیشخدمت پدر و مادرش او را بزرگ کرده اند. در هفده سالگی پدر و مادرش در یک سانحه رانندگی کشته شدند و ان هم دچار معلولیت همیشگی شد. او روانه آفریقا شد تا با استفاده از قدرت چیتا شاید بتواند خود را مداوا کنداو با خوردن ترکیبی از خون انسان و میوه های ریز گیاه اورزکارتاگا (Urzkartaga)به چیتا تبدیل شد ولی این عمل بدون اثرات منفی نبود. میزبان چیتا باید باکره می بود ولی مینروا نبود. تبدیل شدن او به چیتا بخشی نعمت و بخشی نفرین بود. او در فرم انسانی خود درد زیادی را تحمل می کرد و در فرم گربه سانی خود تشنه خون بود.
چیتا به عنوان پیشینه خود که یکی از شرورهای ثابت داستان های واندومن بود، یکی از اعضای اصلی لیست ما به حساب می آید.

۶۸ لوسیفر
نیل گیمن (Neil Gaiman) فرد اصلی در خلق شخصیتی پیچیده و گاهاً توأم با همدردی از شیطان است. ماجراجویی های لوسیفر (Lucifer) بر روی زمین که پس از خروجش از جهنم اتفاق می افتد، بصورت روش مند و با صبرو حوصله برنامه ریزی شده اند که که در سادگی شاعرانه و رگه هایی از تهدید را در زیرساخت خود نمایان می کنند.
بخشی از جذابیت شخصیت لوسیفر این است که به عنوان یک شرور با شرارت خود خوانندگان را زده نمی کند. نبوغ او با توانایی اش در تغییر دادن جهان در انطباق با آنچه تصور می کند است. هر کسی که بتواند شیاطین را برای جنگ با فرشتگان به صف کند و در عین حال بتواند انسان ها را از حالت بی تفاوتی دربیاورد، تهدیدی است که نمی توان آن را نادیده گرفت. با این وجود توانایی لوسیفر در مخفی شدن در منطقه خارج از دسترس رادار و همزمان تحت تأثیر قرار دادن آنها می تواند هم نعمت و هم نفرین به حساب بیاید.
محدود بودن این شخصیت به دنیای سندمن (Sandman) نتوانسته از تأثیرگذاری لوسیفر کم کند ولی اجازه نداده لوسیفر به آن شخصیت بزرگی که پتانسیل اش را دارد تبدیل شود. لوسیفر نیاز ندارد برای تحت تأثیر قرار دادن افراد برای انجام خواسته هایش به دروغ متوسل شود. بدتر اینکه، او واقعیت را می گوید و به مردم اجازه می دهد تا راه خود به سمت جهنم را خود پیدا کنند.

۶۷ مستر فریز

ویکتور فرایز (Victor Fries) همیشه حتی از کودکی دوست داشت همه چیز را منجمد کند. همین مسئله او را به رشته برودت شناسی علاقمند کرد. وقتی همسرش نورا به شدت بیمار شد، او توانست راهی برای انجماد کامل او پیدا کند. به این ترتیب او می توانست بدن او را تا پیدا شدن درمان بیماری اش زنده نگه دارد.
همکار فرایز سعی کرد از انجام این فرآیند جلوگیری کند و درگیری ای که پیامد آن بود باعث شد فرایز با مواد شیمیایی خطرناکی آلوده شود. این مسمومیت باعث ایجاد تغییرات فیزیکی عجیبی در او شد. پوستش رنگ پریده شد. او تنها می توانست در دمای زیر صفر زنده بماند و ذهنش چندپاره شد. فرایز پوششی برای بدنش درست کرد که می توانست بدنش را حفظ کند و قدرتش را چند برابر کند. در این پوشش سلاحی هم قرار داده شده بود که می توانست هر چیزی را در مسیرش منجمد کند.
پس از مرگ همسرش و کاسته شدن از وابستگی اش به انسانیت، آقای فریز ظهور می کند که شهروندان گاتهام را به وحشت می اندازد. اسلحه او به وسیله ای تبدیل می شود تا دردی را که در سینه حس می کند به دیگران تحمیل کند. اگرچه جرائمی که مرتکب می شود، اهداف خاصی را دنبال نمی کنند، ولی او را می توان یکی از سرسخت ترین دشمنان بتمن به حساب اورد.
ترحم یکی از مشخصه های هر ابرشرور می تواند باشد و این شخصیت مقدار بسیار زیادی را با خود یدک می کشد. این مرد تمام حاصل یک عمر تحقیق خود را وقف نجات همسرش کرد که در حالت انجماد به سر می برد و سرطان داشت. ولی قربانی یکی از آن اتفاقات ساده و بی اهمیتی شد که بسیاری از شخصیت های کمیک را قربانی خود کرده است. چه کسی نمی تواند با چنین شخصیتی ارتباط برقرار نکند؟
مهمتر از آن اینکه فقدانی که ویکتور فرایز در خود احساس می کند همانقدر شدید است که بروس وین در دل دارد و به همین دلیل از آن یک ضدقهرمان تمام عیار می سازد. و آنچه میزان خطر او را حتی بیشتر می کند، این است که داستان های کمیک او را تا درجه یک دیوانه بی ارزش پیش برده اند که تمام امید خود برای احیای همسرش را از دست داده و عمل کشتن را بی هیچ تخفیف پذیرفته است.

Herr Starr ۶۶ 
گارت انیس (garth Ennis) وقتی شخصیت هراستار (Herr Starr) را خلق کرد، موفق شد یکی از پرتنوع ترین شخصیت های داستان های کمیک را خلق کند. او دشمن جسی ماستر (Jesse Custer) است. او که پیش از این سرباز نیروهای ویژه آلمان بوده است، توسط Grail استخدام می شود و به او مأموریت داده می شود تا کاستر را احیائ کند، ولی او نقشه های خود را دارد. او قصد دارد تا از کاستر برای نقشه های خود برای براندازی رهبری Grail بهره برداری کند.
چهره استار را یک سری از زخم ها پوشانده اند که در اطراف چشم راست حالتی شبیه یک ستاره ایجاد کرده اند. این آثار زخم را زورگویان دوران نوجوانی اش برای او به یادگار گذاشته اند. او تیرانداز قابلی است اگرچه یکی از چشمهایش قدرت بینایی ندارند. ولی در پیکارهای تن به تن قابلیت زیادی ندارد. دلیلی که خود برای این امر بیان می کند این است که او هیچوقت علاقه ندارد غیرمسلح باشد.
باوجود شکنجه های زیادی که بر این شخصیت وارد شده و یکی از مشخصه های پیشبرد اوست، ولی در ادامه این روند، جسم او بیشتر و بیشتر مورد هجوم ضربات کشنده قرار می گیرد. او یکی از پاهایش را در حمله سه روستایی از دست می دهد. یکی از گوش هایش را بر اثر شلیک گلوله از دست می دهد و جسی شکلی عجیب را بر روی پیشانی او به یادگار می گذارد و جراحت غیرقابل جبران دیگری که یک سگ راتوایلر بزرگ به او وارد می کند. پس از هر کدام از این جراحات و زخم های خفت بار استار یک جمله رکیک را تکرار می کند. اینها آخرین کلمات او هستند. در اصل بعد از اینکه تولیپ (Tulip) با شلیک گلوله ای سر او را پریشان کرد، آخرین کلمات او همین جمله رکیک بودند.

برگهٔ قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20برگهٔ بعدی
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. با سلام
    مقاله مقاله ای کامل و عالی بود خیلی روش زحمت کشیده بودین اما اگر اجازه بدین نقد هایی بر اون وارد بکنم
    ابتدا
    در نظر شخصیت پردازی کمپانی ورتیگو زیر مجموعه دیسی کامیکس قطعا از تمامی این افراد بالاتر خواهد بود به شخصه لوسیفر ۲۰۰۰ رو برترین کمیک تمام تاریخ میدونم
    شخصیت هایی مانند لوسیفر گریت ایول بیست دارکساید تروفورم الین بلاک ترو فورم اف دومزدی مهمتر از همه مندراک د دارک مانیتور و………… هستند که توانایی حضور در این لیست رو داشتند
    و اینکه در نظر بنده حقیر شما نویسنده ای بسیار با اطلاعات جامع و کاملی هستید اگر مشکلی نباشد به وبسایت بنده (ادرسش رو در مشخصات ذکر کردم) پیام بدهید و از ان بازدید نمایید اگر مشکلی نیست البته

    خدانگهدارتون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا